کد مطلب:6828 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:472

آثار سازنده انتظار و نقش آن در ساختن اجتماع
مقاله

بر خلاف تصوّر كساني كه مي پندارند «انتظار» عامل ركود و سستي است، انتظار عامل حركت و جنبش است. و از آن جهت كه آدمي را به آمادگي وامي دارد و او را در مسير حقّ و عدالت قرار داده و براي از بين بردن باطل، تشويق و ترغيب مي نمايد، داراي نقش تربيتي مهم و سازنده اي است.

مطابق آيات كريمه قرآن مجيد و روايات بي شماري كه از امامان اهل بيت(عليهم السلام)رسيده است «انتظار فرج» يكي از عقايد انسان ساز و انقلاب آفرين و از مهم ترين منابع الهام و شوق دهي براي زمينه سازي جهت ايجاد تحوّل و تكامل و سوق دادن انسانها به سوي حكومت عدل و ايمان است.

از ديدگاه اسلام و به خصوص مذهب حقّه «تشيّع» انتظار همه گاه برانگيزنده، تحرّك بخش، جنبش آفرين و سرچشمه شور مقاومت، ايثار و قيام و حركت مستمر است.

روي اين بيان، نخستين نكته اي كه با عنايت به مفهوم انتظار بايد بدان توجه نمود، «شناخت و آگاهي» از محتواي انتظار، و «گرايش و دلبستگي» نسبت به محتواي آن است.

بنابراين، در اين زمينه بايد ديد اولياي دين چه خصلتها و فضايلي را براي منتظران ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) و ياران پاكباز آن حضرت برشمرده اند، تا آنها را در خود ايجاد نمايد.

اينك ما در اينجا براي روشن شدن اذهان، به نمونه هايي از آن اوصاف اشاره مي كنيم:

«پرهيزكاران، كه به امام غايب مي گروند، نماز به پا مي دارند و از دارايي خود مي بخشند، به قرآن و كتابهاي آسماني پيش، ايمان آورده، و به جهان ابدي يقين دارند.( [10] )

]مردمان[ فرمانبردار، اخلاص كيش، نيكوكار، عزّتمند، قناعت پيشه، دين ياور، ستمديده، بردبار، پاك زاد، نيك سرشت، پاكدل، و خوش قلب (مي باشند)( [11] ) كه دلهايي سخت تر از پولاد دارند، و اگر بر كوهساري آهنين بگذرند از هم مي پاشد،( [12] )همچون مشك، همواره خوش بويند، و همچون ماه تابان، پيوسته فروزان،( [13] ) از سرنيزه تيزترند، و از شير بيشه دليرتر.( [14] ) آري ! آنان، پارسايان شب و شير مردان روزند.( [15] )

]هركس بخواهد كه به هنگام رستاخيز حضرت مهدي(عليه السلام) از ياران او باشد، بايد به خصايص فوق خود را بيارايد و[ در ايّام غيبت، به آداب و عقايد ديني خويش تمسّك جويد، و نگذارد شيطان در او شكّ و ترديد راه دهد( [16] )، شناخت و معرفت خويش را راست و درست گرداند، بر ايمان و يقين خويش بيفزايد، وتسليم خاندان پيامبر شود به حدّي كه در دلش چيزي نيابد كه او را از فرمان آنها باز دارد».( [17] )



انتظار و مسئوليّت منتظران مؤمن

باتوجّه به مجموع آيات، روايات، دعاها و زياراتي كه در باره مسأله انتظار وارد شده، و همچنين با دقّت و تأمّل در مفهوم واقعي كلمه «انتظار» اين معنا به خوبي روشن مي شود كه منتظر راستين ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) بار سنگين و مسئوليت خطيري به عهده دارد. چرا كه هم بايد خود را بسازد، و هم ديگران را توجيه و ارشاد كند، و هم ابزار و امكانات لازمه ظهور را فراهم آورد. و اينها سه برنامه و مسئوليت مشخص، به نام: «خودسازي»، «دگرسازي» و «زمينه سازي» است، كه توجّه بدان لازم، و موجب اصلاح فرد و جامعه و جلوگيري از مفاسد اجتماع، و باعث نجات و رستگاري، و مايه دلگرمي و آمادگي براي ظهور منجي بشريّت، و پذيرش امام معصوم غايب است.

اينك براي روشن شدن يكايك اين برنامه ها تا بدانجا كه نياز به بحث و بررسي است، به تفصيل سخن مي گوييم.

1 ـ خود سازي

نخستين وظيفه انسان منتظر، خودسازي و تربيت جسم و جان و آمادگي براي ظهور امام غايب است. زيرا شوق ديدار امام(عليه السلام) آدمي را مي سازد، و او را براي درك ظهورش آماده مي كند، و آمادگي نيز، جز در سايه انجام فرامين حقّ و دستورات پيشوايان معصوم(عليهم السلام) به دست نمي آيد. چرا كه «آمادگي»، تنها صرف ادّعا نيست، بلكه ايمان و عمل است كه آمادگي را جلوه مي دهد.

قرآن كريم، ياوران حضرت مهدي(عليه السلام) و منتظران واقعي آن حضرت را بندگان صالح و شايسته خدا، و افراد پرهيزكاري مي داند كه ايمان به خدا دارند و كارهاي نيك و شايسته انجام مي دهند.

روايات اسلامي نيز، آنها را كساني معرّفي مي كند كه خدا را آن گونه كه بايد بشناسند، شناخته اند. و پرهيزكارانه عمل مي كنند، و به ولايت ائمّه معصومين(عليهم السلام)معترفند، و به امامت امام غايب از انظار عقيده دارند، و خود را به اخلاق نيكو متخلّق مي سازند، و به آداب و عقايد ديني تمسّك مي جويند، و بر ايمان و يقين خود مي افزايند، و تسليم دستورات دين و فرمان خاندان پيامبر مي شوند.

اينك به نمونه اي چند از احاديثي كه در اين زمينه مي آوريم، توجّه فرماييد.

پيامبر اكرم مي فرمايد:

«ثلاثٌ من كنّ فيه وجد حلاوةَ الإيمان: أن يكون اللّه ورسوله أحبّ إليه ممّا سواهما، و أن يحبّ المرء لايحبّه إلاّ للّه، و أن يكره أن يعود في الكفر بعد إذ أنقذه اللّه منه، كما يكره أن يلقي في النار»( [18] )

«سه خصلت است كه در هركس باشد، شيريني ايمان را چشيده است:

1 ـ خدا و پيامبر خدا در نزد او، از هر چيز و هركس محبوب تر باشد.

2 ـ هركس را كه دوست مي دارد، براي خدا دوست داشته باشد.



3 ـ بعد از نعمت اسلام كه خداوند او را از گمراهي نجات داده است، از بازگشت به كفر، كراهت داشته باشد همان گونه كه از افكنده شدن در آتش كراهت دارد».

آن حضرت در رابطه با عقيده به ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) و ايمان و اعتقاد به ولايت و امامت آن حضرت، و اوصاف مؤمنان و منتظران واقعي ظهور، و عشق و علاقه و محبّت آنان نسبت به حضرت ولي عصر(عليه السلام) و بردباري و شكيبايي شان در ثابت ماندن بر حقّ و حقيقت در روزگار بسيار سخت و دشوار عصر غيبت، چنين مي فرمايد:

«طوبي للصابرين في غيبته! طوبي للمقيمين علي محبّته! اُولئك الّذين وصفهم اللّه في كتابه و قال: «هُديً للمتقين الّذين يؤمنون بالغيب»( [19] )».( [20] )

«خوشا به حال شكيبايان در غيبت او، خوشا به حال پابرجايان در محبّت او، كه خداي تبارك و تعالي آنها را در كتاب خود چنين توصيف فرموده است: (اين قرآن هدايت است براي پرهيزكاران، آنها كه به غيب ايمان مي آورند)».

و در همين رابطه در حديث ديگري در مورد غيبت حضرت ولي عصر(عليه السلام) و مسئوليت منتظران مؤمن در عصر غيبت مي فرمايد:

«سوگند به خدايي كه مرا به حقّ برانگيخت، قائم اولاد من بر اساس پيماني كه خدا به وسيله من با او بسته است، از ديده ها غايب مي شود، تا جايي كه بيشتر مردمان بگويند: خدا نيازي به آل محمّد(عليهم السلام) ندارد، و گروهي در نشانه هاي او دچار شكّ و ترديد شوند.

هركس آن زمان را درك كند بايد محكم به دين خود چنگ زند، و براي شيطان راه شك را ببندد، تا شيطان نتواند او را به شك انداخته و از دين و آيين من بيرون ببرد چنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون برد. خداوند شيطان را دوست و وليّ كساني قرار داده است كه به خدا ايمان نمي آورند».( [21] )

اميرمؤمنان(عليه السلام) مي فرمايد:

«انتظروا الفرج ولاتيأسوا من روح اللّه، فإنّ أحبّ الأعمال إلي اللّه عزّوجلّ انتظار الفرج. الآخذ بأمرنا معنا غداً في حظيرة القدس، والمنتظر لأمرنا كالمتشحط بدمه في سبيل اللّه!».( [22] )

«منتظر فرج باشيد و از رحمت خدا مأيوس و نوميد نشويد كه محبوبترين اعمال در نزد خداي تبارك و تعالي انتظار فرج است. كسي كه پذيراي امر ما باشد، فردا در «حظيرة القدس» (در بهشت) با ماست، و كسي كه منتظر امر ما باشد مانند كسي است كه در راه خدا به خون خود آغشته گردد».

و در مورد غيبت حضرت بقية اللّه(عليه السلام) مي فرمايد:

«. . . المهدي الّذي يملأها قسطاً و عدلاً كما مُلئت ظلماً وجوراً، تكون له حيرة وغيبة يضلُّ فيها أقوامٌ ويهتدي فيها آخرون...، أولئك خيار هذه الاُمّة مع أبرار هذه العترة».( [23] )

«. . . مهدي موعود زمين را پر از عدل و داد مي كند چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد، براي او غيبتي است كه گروههايي در آن گمراه مي شوند، و گروهي بر هدايت استوار مي مانند... كه آنها بهترين اين اُمّت هستند كه با نيكان و بزرگان عترت همراهند».

و در همين رابطه، در بخشي از سخنان خود در «نهج البلاغه» كه در مورد سختيها و دشواريهاي زمان غيبت ايراد نموده، مي فرمايد:

«و آن زماني است كه در آن نجات نمي يابد مگر مؤمن گمنام، كه اگر حضور داشته باشد شناخته نمي شود و اگر غايب باشد كسي از او سراغ نمي گيرد. آنها مشعل هاي هدايت و نشانه هاي روشن روي زمين اند كه از سخن چيني، تفرقه افكني، اشاعه فساد و بيهوده گويي به دور هستند، خداوند درهاي رحمتش را به روي آنها مي گشايد، و غمهاي نقمتش را از آنها برطرف مي سازد».( [24] )

امام زين العابدين(عليه السلام) مي فرمايد:

«براي قائم ما اهل بيت دو غيبت است، يكي كوتاه مدّت و ديگري طولاني... و غيبت دوّم به قدري طول خواهد كشيد كه بيشتر معتقدان به آن برگردند و بر آن ثابت و باقي نماند مگر كسي كه ايمان و يقين او قوي و شناخت او درست باشد و در دل شك و ترديدي (نسبت به ما) به خود راه ندهد و تسليم امر ما اهل بيت باشد».( [25] )

امام باقر(عليه السلام) مي فرمايد:

امام باقر(عليه السلام) در تفسير اين آيه شريفه:

(يا أَيُّهَا الَّذَينَ آمَنُوا اصبِرُوا وَصابِرُوا وَرابطوا)( [26] )

به يزيد بن معاويه عجلي فرمود:

«اِصبِروا، يعني صبر كنيد بر اداي واجبات.

وَصابِروا، يعني شكيبا باشيد بر اذيّت دشمنان.

وَرابطوُا، يعني رابطه ناگسستني داشته باشيد با امام خود مهدي منتظر(عليه السلام)».( [27] )

حضرت به هنگام تلخيص عقايد اسلامي كه آن را براي «ابي الجارود» بيان مي نمود، خطاب به وي فرمود:

«دين من و دين پدران من ـ كه تو نيز بايد بدان معتقد شوي ـ شهادت به يكتايي خدا و رسالت پيامبر اكرم حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم)، و اعتراف به آنچه او از جانب خدا آورده، و دوستي دوستان ما و دشمني دشمنان ما، و تسليم در برابر فرمان ما، و انتظار قائم ما، و تلاش و كوشش ـ در امر واجب و حلال ـ و تقوا و پرهيزكاري ـ از محرّمات ـ است».( [28] )

امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد:

«بدون ترديد براي ما دولتي است كه هرگاه خدا بخواهد آن را مي آورد، پس هركس كه دوست دارد كه از ياران حضرت قائم(عليه السلام)باشد، بايد انتظار او را بكشد و به نيكويي و پرهيزكاري عمل نمايد و با اين حال منتظر او باشد. پس اگر در اين حال بميرد و پيش از قيام حضرت قائم(عليه السلام) از دنيا برود، پاداش او همانند پاداش ياران حضرت مهدي(عليه السلام)خواهد بود. پس بكوشيد و تلاش وجديّت كنيد، و چشم به راه باشيد كه بر شما گوارا باد».( [29] )

و نيز در حديث ديگري مي فرمايد:

«من دين الأئمّة الورع والعفّة والصلاح... وانتظار الفرج بالصبر».

«از آيين امامان(عليهم السلام): تقوا، عفّت، صالح بودن در گفتار خود... و انتظار فرج با صبر و شكيبايي است».( [30] )

همچنين در حديث ديگري آمده است كه وقتي حضرتش ديد گروهي از ياران وي در باره ظهور دولت حقّ سخن مي گويند، خطاب به آنها فرمود:

«شما در باره چه سخن مي گوييد؟ هرگز چنين نيست، نه به خدا سوگند! آنچه شما چشم به سوي آن دوخته ايد هرگز واقع نمي شود مگر اين كه بيخته و غربال شويد. نه به خدا سوگند! آنچه شما چشم به راه و در انتظارش هستيد واقع نمي شود مگر اين كه شما تصفيه و پاك گرديد. نه به خدا سوگند! نمي شود مگر اين كه نيك وبدتان از هم جدا شويد. نه به خدا سوگند! اين امر واقع نمي شود مگر بعد از آن كه همه مأيوس و نوميد شوند. نه به خدا سوگند! نمي شود تا آن كه اشخاص شقي، شقاوت خود را ظاهر سازند و سعادتمندان راه سعادت را در پيش گيرند».( [31] )

امام كاظم(عليه السلام) مي فرمايد:

«هنگامي كه پنجمين فرزند من، از ديده ها ناپديد شد، در مورد دين و آيين خود به خدا پناه ببريد ـ مواظب باشيد ـ كسي شما را از دينتان بيرون نبرد; زيرا براي صاحب اين امر، به ناچار غيبتي هست كه حتّي بيشتر معتقدان به او، از اعتقاد خود بر مي گردند... و آن امتحان بزرگي است كه خداوند بندگان خود را با آن مي آزمايد. اگر پدران و نياكان شما صحيح تر از اين دين راهي را مي يافتند، از آن پيروي مي كردند».( [32] )

امام رضا(عليه السلام) مي فرمايد:

«به خدا سوگند ! آنچه شما انتظار آن را مي كشيد و گردنهايتان را به سوي آن دراز مي كنيد واقع نمي شود مگر بعد از آن كه امتحان و آزمايش شويد تا اينكه باقي نماند از شما جز اندكي( [33] ) سپس اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:

(آيا شما چنين پنداشته ايد كه شما را بدون امتحان رها مي كنند؟ در حالي كه هنوز خداوند شما را نيازموده است كه چه كسي از شما در راه خدا مجاهده مي كند؟)( [34] )».

و در يك حديث ديگر از معمّر بن خلاّد نقل شده است كه گفت:

از حضرت ابوالحسن علي بن موسي الرضا(عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود:

«الم * أَحَسِبَ الناسُ أَن يُترَكُوا أَن يَقولوا آمَنّا وَهُم لايُفتَنوُن»( [35] )

آنگاه خطاب به من فرمود: فتنه چيست؟

عرض كردم: جانم به فدايت! آنچه ما مي دانيم اين است كه امتحاني در دين واقع شود.

فرمود: ]آري[ امتحان مي شوند همان طوري كه طلا محك زده مي شود; همگي بايد همچون طلاي ناب از ناخالصي ها پاك شوند».( [36] )

امام جواد(عليه السلام) مي فرمايد:

«هنگامي كه پسرم علي (يعني امام هادي(عليه السلام)) از دنيا برود چراغي بعد از او آشكار شود و چراغ بعد از او، مخفي مي گردد. واي به حال كسي كه در حقّ او شكّ و ترديد به خود راه دهد، و خوشا به حال غريبي كه دين خود را برداشته از شهري به شهري فرار كند. آنگاه بعد از آن ـ دوران غيبت ـ حوادثي به وجود مي آيد كه بسيار سخت و طاقت فرساست و گروهي از عقيده خود بر مي گردند».( [37] )

منظور از چراغ آشكار در اين حديث امام حسن عسكري(عليه السلام)، و منظور از چراغ مخفي وجود مقدّس امام زمان(عليه السلام) مي باشد.

شيخ صدوق در كتاب «كمال الدين» از حضرت عبدالعظيم حسني(رضي الله عنه) نقل كرده كه گفت:

محضر آقاي خود حضرت امام هادي(عليه السلام) شرفياب شدم، همين كه مرا مشاهده نمود فرمود:

«مرحبا به تو اي ابوالقاسم! به راستي كه تو دوست ما هستي.

عرضه داشتم: اي پسر رسول خدا! من مي خواهم دين خود را خدمت شما عرضه بدارم، اگر رضاي خداست بر همان ثابت بمانم تا مرگ مرا دريابد.

فرمود: آنچه عقيده داري بگو.

عرض كردم: من اعتقاد دارم كه خداوند تبارك و تعالي يكي است، و مانند او چيزي نيست... و حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم) بنده و فرستاده او و خاتم پيامبران است، و بعد از او تا روز قيامت پيامبري نيست و شريعت او ختم كننده همه اديان و شرايع است، و بعد از شريعت او تا روز قيامت شريعتي نيست، و امام و خليفه و وليّ امر بعد از او، اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(عليه السلام) است، پس از او حسن(عليه السلام)، بعد از او حسين(عليه السلام)، و بعد از او علي بن الحسين ـ زين العابدين(عليه السلام) ـ سپس محمّد بن علي ـ امام باقر(عليه السلام) ـ پس از او جعفر بن محمّد ـ امام صادق(عليه السلام) ـ بعد از او موسي بن جعفر ـ امام كاظم(عليه السلام) ـ بعد از ايشان علي بن موسي الرضا(عليه السلام)، بعد از او محمّد بن علي ـ امام جواد(عليه السلام) ـ و بعد از ايشان شما هستيد.

فرمود: «و بعد از من، پسرم حسن ـ عسكري ـ امام خواهد بود، و چگونه باشند مردم با جانشين پس از او؟».

عبدالعظيم گويد: عرض كردم براي چه اي فرزند رسول خدا؟

فرمود: «زيرا او ديده نمي شود و بردن نامش حرام است تا اين كه ظهور نمايد و دنيا را پر از عدل و داد كند بعد از آن كه پر از ظلم و جور شده باشد».

گويد: عرض كردم: به امامت آنها هم اقرار مي نمايم و معتقدم كه دوست شما، دوست خدا، و دشمن شما، دشمن خدا، و پيروي شما، پيروي خدا، و نافرماني شما، نافرماني خداست. و نيز مي گويم: معراج و سؤال در قبر، و بهشت و جهنّم و صراط و ميزان حقّ است و واقعيّت دارد، و روز قيامت خواهد آمد و هيچ شكّي در آن نيست... و اعتقاد دارم كه اُمور واجب و لازم بعد از دوستي و ولايت شما خاندان، نماز، روزه، زكاة، حج، جهاد و امر به معروف و نهي از منكر است.

در اين موقع حضرت فرمود:

«يا أبا القاسم! هذا واللّه ! دين اللّه الذي ارتضاه لعباده فاثبت عليه ثبّتك اللّه بالقول الثابت في الحياة الدنيا والآخرة».

«اي ابا القاسم! به خدا سوگند ! اين همان ديني است كه خداوند آن را براي بندگان خود پسنديده است; بر اين اعتقاد ثابت باش كه خداوند تو را در اين گفتارت در دنيا و آخرت استوار و محكم باقي بدارد».( [38] )

هنگامي كه احمد بن اسحاق، يار وفادار امام حسن عسكري(عليه السلام) و نماينده وي در قم، به محضر آن جناب شرفياب گرديد و از امام و جانشين پس از وي پرسش نمود و آن حضرت فرزند برومند خود حضرت مهدي(عليه السلام)را به او نشان داد و از دوران سخت و دشوار غيبت با وي سخن گفت، خطاب به او فرمود:

«اي احمد بن اسحاق! مَثَلِ او در ميان اين اُمّت مَثَلِ حضرت «خضر» و «ذي القرنين» است. به خدا سوگند ! آن چنان از ديده ها غايب مي شود كه از هلاكت نجات نمي يابد مگر كسي كه خدا او را در اعتقاد به امامت او ثابت و استوار نگه دارد، و او را براي دعا به تعجيل فرجش موفّق بدارد».

احمد بن اسحاق پرسيد:

«اي فرزند پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)! آيا غيبت او به طول خواهد انجاميد؟

فرمود: آري، سوگند به پروردگارم ! آنقدر طول مي كشد تا آنجا كه اكثر آنها كه به اين امر اعتقاد داشتند، از اعتقاد خود بر مي گردند. بر اعتقاد خود ثابت نمي ماند جز كسي كه خدا از او بر ولايت ما پيمان گرفته، و در دل او ايمان را نوشته، و او را با روحي از رحمت خودش تأييد فرموده باشد».( [39] )

حضرت وليّ عصر(عليه السلام) در نامه شريفي كه به افتخار شيخ مفيد(رحمه الله) صادر نموده چنين مرقوم فرموده اند:

«اي دوست با اخلاص ما، كه همواره در راه ما با ستمگران در ستيز هستي، خداوند تو را تأييد كند آن چنان كه دوستان شايسته پيشين ما را تأييد كرده است; ما با تو پيمان مي بنديم كه هركس از برادران ديني تو تقوا پيشه كند و از حالتي كه هست بيرون آمده، به حالتي كه بايد باشد، درآيد، از فتنه آشوبگر و گرفتاريهاي اندوهبار در امان خواهد بود».( [40] )

و در نامه جانبخش ديگري خطاب به وي چنين مي فرمايد:

«هريك از شما بايد آن گونه عمل كند كه به دوستي ما نزديك شود و از آنچه مقام او را پست مي گرداند و او را به خشم و ناخشنودي ما مي كشاند پرهيز نمايد; زيرا امر خداوند به طور ناگهاني فرا مي رسد، آن هم در حالي كه ديگر توبه سودي به حال كسي ندارد و پشيماني، او را از كيفر ما نجات نمي دهد».( [41] )

از اين كلام دلنشين روشن مي شود كه اگر ما در اعتقاد خود ثابت قدم باشيم و در وضع كنوني خود تجديد نظر نماييم و آن چنان كه پيشوايان معصوم(عليهم السلام) دستور داده اند رفتار نماييم، از فتنه ها در امان خواهيم بود.

همچنين اگر بخواهيم در ظهور حضرت وليّ عصر(عليه السلام) تعجيل شود بايد به سلاح تقوا مسلّح شويم و رابطه خود را با امام حيّ و حاضر و غايب از ديده ها، حفظ كنيم و در فكر اصلاح خويشتن باشيم و خود را آن چنان كه شايسته يك انسان مؤمن است بسازيم و منتظر ظهور حضرتش باشيم. زيرا براي غيبت آن حضرت، عاملي جز اعمال نكوهيده ما وجود ندارد چنان كه خود حضرت وليّ عصر(عليه السلام) در نامه اي كه براي شيخ مفيد(رحمه الله)مرقوم فرموده، به اين حقيقت اشاره نموده و مي فرمايد:

«. . . اگر شيعيان ما ـ كه خداوند آنها را به اطاعت خود موفّق بدارد ـ دلهايشان در راه وفا كردن به پيماني كه بر عهده آنهاست يكي بود، هرگز سعادت ديدار ما از آنها به تأخير نمي افتاد، و سعادت پشتيباني ما از ايشان به خاطر معرفت راستيني كه به ما دارند، زودتر دست مي داد; پس ما را چيزي جز اعمال نكوهيده آنها دور نمي سازد، كه اعمال آنها به ما مي رسد و ما را اندوهگين مي سازد و ما چنين انتظاري از آنها نداريم».( [42] )

آري! نخستين گام انتظار، خود سازي است; بايد خود را ساخت و به تربيت جسم و روح پرداخت و در ولايت و دوستي امامان ثابت قدم ماند، و چندان دشوار هم نيست; زيرا شوق ديدار امام آدمي را مي سازد و او را براي درك حضورش آماده مي كند.

اينك به اين داستان شورانگيز كه از جواني خام و ناپخته، شخصيّتي برازنده و نيك نام ساخته است توجّه كنيد و داستان را از زبان خودش بشنويد.

«من جواني بودم تازه سال و نيك رخسار كه به كار عبا بافي در دمشق روزگار مي گذراندم. به پيروي از نفس سركش، زياده روي ها داشتم، تا روزي به مسجد اموي رفتم. گوينده اي بر فراز منبر در زمينه قيام حضرت مهدي(عليه السلام) و برنامه ظهور او سخن مي راند.

پس دوستي و محبّت او با دل و جانم آميخت. از آن پس هرگاه به مسجد مي رفتم، از خدا مي خواستم مرا به او برساند. يك سال بر اين منوال گذشت و من پيوسته دعا مي كردم، تا اين كه شبي پس از نماز مغرب، مردي در مسجد به سويم آمد كه عمّامه اي همچون دستار ايرانيان و نيم پوشي از پشم شتران در برداشت، پس دست بر شانه ام نهاد و گفت: تو را چه شده كه مي خواهي در كنار من باشي؟

گفتم: شما كيستيد؟

گفت: من «مهدي» هستم.

بر دستش بوسه زدم و درخواست كردم كه به خانه رويم. پذيرفت و فرمود: برايم جايي فراهم ساز كه جز تو هيچ كس بدان در نيايد.

پس برايش آماده ساختم. آنگاه يك هفته نزد من ماند و در آن روزها، مرا آموزشها داد و سفارشها نمود و چون خواست از پيش من برود، فرمود:

آنچه از من آموختي تو را كافي است. دنبال ديگري مرو كه هرچه پيش او باشد، از آنچه تو يافتي كم بهاتر است; پس منّت بي فايده از كسي مكش. شنيدم و پذيرفتم.

پس خواستم براي بدرقه اش بيرون روم، مرا در كنار دَرِ خانه نگهداشت و فرمود: تا همينجا بس است... در آن روزها از مهدي(عليه السلام)سنّش را پرسيده بودم، گفت: فرزندم! اينك ششصد و بيست سال دارم».( [43] )

اين سرگذشت دل انگيز «شيخ حسن عراقي» است كه به تصديق «شيخ عبدالوهاب شعراني» عالم مشهور سنّي ـ كه راوي اين داستان مي باشد ـ نيك مردي عابد و زاهد و برخوردار از معنويّت و روحانيّت بوده است.( [44] )

2 ـ دگر سازي

بر اساس تعاليم عاليه اسلام و دستورات پيشوايان دين، تلاش براي فراهم آوردن انگيزه ها و وسايلي كه موجب شناخت معارف اسلامي و پراكندن آنها مي شود، بزرگترين خدمت انساني و عالي ترين عمل اجتماعي و والاترين گام اصلاحي و مهمترين تكليف واجب الهي است كه هر انسان هوشيار و بيدار كه توانايي كشيدن بار آن را به دوش دارد، بايستي بدون آن كه در آن كار سستي روا بدارد، بدان قيام كند.

بنابراين، ترديدي نيست كه تنها پرداختن به خود كافي نيست و دردي را دوا نمي كند، بلكه بر هر انسان مسلمان منتظر لازم است كه در عين «خود سازي» تا آنجا كه براي او امكان دارد به ديگران هم برسد تا آنها نيز به مقام شامخ آخرين حجّت خدا، و شكوه روز ظهور و لزوم انتظار فرج، آشنا شوند. زيرا:

«رسالت عظيم انتظار، به مدد اصل «دگر سازي»، همچون آتشي كه در نيزار افتد، از هركس به اطرافيانش و حتّي آيندگانش سرايت مي كند. هر قلب فروزان، هزاران قلب ديگر را شعلهور مي سازد تا اين رسالت انساني، سينه به سينه، در تاريخ پيش رود، و سرانجام به روزگار ظهور پيوندد».( [45] )

اينك براي اين كه اهميّت دگر سازي معلوم شود به سه حديثي كه در اين زمينه مي آوريم، توجّه فرماييد.

1 ـ جابر جعفي مي گويد:

بعد از خاتمه اعمال حج، با گروهي حضور امام محمّد باقر(عليه السلام) شرفياب شديم و با آن حضرت وداع نموديم و عرض كرديم: يابن رسول اللّه! به ما سفارشي بفرماييد.

فرمود:

«بايد قدرتمندان شما به ضعيف هاي شما كمك كنند. و ثروتمندان شما از فقرا دلجويي نمايند، و هر فردي از شما برادر ديني خودش را نصيحت نمايد (خيرخواه برادر ديني خودش باشد و آنچه براي خود مي خواهد براي او نيز همان را بخواهد) و اسرار ما را از نا اهلان مخفي بداريد، ومردم را بر گردن هاي ما مسلّط نسازيد. به گفته هاي ما و آنچه از ما به شما مي رسانند توجّه كنيد، اگر ديديد موافق با قرآن است آن را بپذيريد، و اگر آن را موافق قرآن نيافتيد، از نظر بياندازيد. (يعني: اگر موافق قرآن بود سخن ما است و گرنه از ما نيست)، و اگر مطلب بر شما مشتبه گشت در باره آن تصميمي نگيريد و آن را به ما عرضه بداريد تا همان طور كه براي شما بيان كرده اند، تشريح كنيم».

«فإذا كنتم كما أوصيناكم ولم تعدوا الي غيره فمات منكم ميّت قبل أن يخرج قائمنا كان شهيداً، و من أدرك قائمنا فقُتل معه، كان له أجر شهيدين، و من قَتَل بين يديه عدوّاً لنا كان له أجر عشرين شهيداً».

«پس اگر شما به دستورها و سفارشهاي ما بدون كم و كاست رفتار نموديد و همان گونه كه به شما توصيه كرديم عمل كرديد، و از اين حدود تجاوز ننموديد، هركس از شما پيش از ظهور قائم ما در اين حال بميرد، شهيد از دنيا رفته است. و هركس از شما قائم ما را درك كند و در ركاب او كشته شود، ثواب دو شهيد دارد، و هركس در ركاب او يكي از دشمنان ما را به قتل برساند ثواب بيست شهيد خواهد داشت».( [46] )

2 ـ حمّاد سمندي مي گويد: به امام جعفر صادق(عليه السلام) عرض كردم: من به سرزمين مشركان سفر مي كنم، بعضي مي گويند، اگر در آنجا بميري با آنان محشور مي شوي!

فرمود: اي حمّاد! هنگامي كه در آنجا هستي، به ياد امر ما (حاكميت حقّ) هستي و آن را تبليغ مي كني؟

گفتم: آري.

فرمود: هنگامي كه در اين شهرها ـ كه شهرهاي اسلام است ـ هستي چطور، آيا امر ما را مطرح مي سازي و تبليغ مي كني؟

گفتم: نه.

فرمود: تو اگر در آنجاها بميري، خود به تنهايي همچون پيشوايي (از اين اُمّت) محشور مي شوي، و در روز رستاخيز نور تو، در پيشاپيش تو حركت مي كند، و راه تو را (در تاريكي هاي محشر) روشن مي سازد».( [47] )

3 ـ امام هادي(عليه السلام) مي فرمايد:

«لو لم يبق بعد غيبة قائمنا من العلماء الداعين إليه، والدّالّين عليه، والذابّين عن دينه بحجج اللّه، والمنقذين لضعفاء عباد اللّه من شباك إبليس و مردته، لما بقي أحد إلاّ ارتدّ عن دين اللّه. ولكنّهم الّذين يمسكون أزمّة قلوب ضعفاء الشيعة كما يُمسك صاحب السفينة سكّانها أولئك هم الأفضلون عند اللّه عزّوجلّ».( [48] )

«اگر نبودند دانشمنداني كه بعد از غيبت قائم ما، به سوي او دعوت مي نمودند و به سوي او رهنمون مي شدند و از دين او دفاع مي كردند و بندگان ناتوان را از دام هاي شيطان ـ لعنه اللّه ـ و مريدهاي شيطان نجات مي دادند، احدي باقي نمي ماند جز اين كه از دين خدا بر مي گشت و مرتد مي شد. ولي اين دانشمندان زمام دلهاي ضعفاي شيعه را به دست با كفايت خود مي گيرند، چنان كه ملوانها زمام كشتي را به دست مي گيرند و سرنشينهاي كشتي را از خطر مرگ حفظ مي كنند. اينها در نزد خداي تبارك و تعالي برترين بندگان خدا هستند».

آري ! همين علما و دانشمندان ربّاني اسلام هستند كه در طول چهارده قرن، دين مقدس اسلام را از انحراف و دگرگوني حفظ نموده، مسايل سخت و پيچيده و ابهام آميز را براي مسلمانان تشريح كرده، بندگان خدا را از دام و فريب شيطان و شيطان نماها نجات داده و دلهاي شيعيان را بر اساس عقايد صحيح اسلامي ثابت و استوار نموده اند.

3 ـ زمينه سازي

آنچه در روايات اسلامي به نام قيام سيد حسني، نهضت هاشمي خراساني يا قيام يماني، قبل از ظهور امام زمان(عليه السلام) بيان شده است، نمونه اي از قيام هايي است كه جهت آمادگي براي ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)انجام مي پذيرد.

البته شكّي نيست كه اين جريانها ابتداء به ساكن و بدون زمينه قبلي رخ نمي دهد; بلكه بعضي از پيش آمدها و حوادثي كه قبل از ظهور اتفاق مي افتد، منتظران مؤمن را بر آن مي دارد تا بكوشند و تلاش كنند و براي پاسداري از دين و ادامه حيات با سختيها دست و پنجه نرم كنند و دشواريها را از پيش پاي خود بردارند و ناگزير به انگيزه اي طبيعي براي دفاع از خود، به تهيه نيرو و ابزار و آلات جنگي بپردازند و لوازم و امكانات را فراهم آورند، چنان كه خداوند در قرآن كريم به اين امر فرمان داده و فرموده است:

(وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوّة وَمِن رِباطِ الخَيلِ تُرهبونَ بِهِ عَدُوّ اللّه وَعدوّكُم وَآخرينَ مِن دونِهِم، لاتَعلمونَهُم اللّه يَعلَمهُم ومَا تُنفِقوا مِن شَيء في سَبيلِ اللّهِ يُوفّ إليكُم وَأنتُم لا تُظلمُونَ).( [49] )

«براي نبرد با كافران و بدخواهان آنچه مي توانيد از هرگونه نيرو فراهم آوريد، و نيز از اسبان زين بسته و آماده ـ مهيّا كنيد ـ تا دشمن خدا و دشمن خودتان و ديگراني كه شما آنها را نمي شناسيد و خدا آنها را مي شناسد، به هراس افكنيد و (بدانيد) آنچه را كه در راه خدا مي دهيد بي كم و كاست به شما پرداخت مي شود و هرگز ستمي نخواهيد ديد».

بنابراين، يكي از ابعاد ديگر انتظار، آمادگي و زمينه سازي و تهيه ابزار و آلات جنگي مورد نياز براي قيام شكوهمند امام غايب است چنان كه حديث ذيل نيز اشاره به همين معناست.

ابو عبداللّه، عمرو بن شمر جعفي مي گويد:

«امام باقر(عليه السلام)فرمود: هركس براي ياري ما مركبي را آماده نگهدارد تا زماني كه آن مركب نزد اوست به اندازه وزن آن و دو برابر وزن آن پاداش دارد، و هركس اسلحه اي را به همين هدف نگاه دارد تا موقعي كه آن اسلحه پيش اوست هم وزن آن پاداش دارد».( [50] )

آري خواننده گرامي! انسان منتظر كه ميان دو قطب «يأس و اميد» قرار گرفته، پيوسته در حال حركت و پويايي است و نمي تواند آرام بگيرد. و از اين رو، منتظران واقعي نيز مانند جهادگراني كه در جبهه جنگ و ميدان نبرد در انتظار فرمان حمله بسر مي برند، در حال آماده باش كامل اند.

انتظار عامل مقاومت و پايداري

بر اساس روايات انتظار فرج يكي از بزرگترين عوامل مقاومت و پايداري است. و از آن جهت كه مسلمانان و به ويژه شيعيان را در برابر ظلمها، فسادها، زورگوييها، و انواع بلاها و سختيها، ثابت و پابرجا نگه مي دارد و به آنان دل و جرأت مي دهد تا در برابر تهديدها، تطميع ها و سختگيريهاي دشمنان اسلام خود را نبازند، و از هيچ چيز و هيچ كس نترسند و نهراسند، و مقاومت و ايستادگي خود را از دست ندهند، و در عقيده خود همچنان محكم و مستحكم استوار و ثابت قدم بمانند، سرمايه روحي بزرگي براي مؤمنان و منتظران ومستضعفان است.

انتظار از ديدگاه اسلام و به خصوص مكتب حركت بخش و تلاش آفرين تشيّع، مشوّق مردم به استقامت، مقاومت و پايداري، و جهاد و مبارزه است، و از آنجا كه چشم داشتي به ظهور يك قيام الهي و روحاني و اجتماعي در سطح جهان است، به منتظران ديد وسيعي مي بخشد و به آنها دلگرمي مي دهد و صفوف حقّ را در برابر ناحقّ فشرده تر مي كند و حقّ طلبان و مصلحان و مؤمنان را به ادامه راه حقّ و عدل، در برابر فسادها و بي عدالتي ها مقاوم مي نمايد، و سرانجام از آنها انسان هايي پولادين و آبديده مي سازد.

بنابراين، بيهوده نيست كه در روايات اسلامي «انتظار فرج» عبادت شمرده شده، و حتّي از بزرگترين عبادات به شمار آمده است.

آري ! انتظار فرج در اسلام عبادت است. و از آن رو كه انسان منتظر، ميان دو قطب «يأس و اميد» قرار گرفته، و در برابر امواج كوه پيكر تاريكي ها كه فضاي زندگي انسانها را تيره و تار ساخته، هرگز دچار شكّ و ترديد نمي شود و انواع و اقسام آزارها و اهانتهاي بي دينان را به جان و دل مي خرد و در عين حال، همچون كوه در عقيده خود ثابت و استوار مي ماند و كوچكترين ترديدي در حقّانيّت عقيده خويش به خود راه نمي دهد، از برترين عبادتها است.

زيرا با آن همه راههاي انحرافي و دامهاي شيطاني، كه استكبار پيشگان در طول تاريخ حيات اسلام در برابر منتظران با ايمان گشوده اند، اعتراف به حق، و حفظ همه عقايدي كه منتظران ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) از مبدء تا معاد، از روي اخبار وارده از پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و امامان معصوم(عليهم السلام) آموخته اند، و به مركّب سياهي روي كاغذي سفيد ايمان آورده اند، در قلمرو حكومت هاي باطل، كار ساده و آساني نيست.

اينك به قسمتي از رواياتي كه در اين زمينه مي آوريم، توجّه فرماييد.

پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) مي فرمايد:

«المهدي من ولدي الّذي يفتح اللّه به مشارق الأرض ومغاربها، ذاك الّذي يغيب عن أوليائه غيبةً لايثبت علي القول بإمامته إلاّ من امتحن اللّه قلبه للإيمان.

فقلتُ: يارسول اللّه ! هل لأوليائه الانتفاع به في غيبته؟

فقال: والّذي بعثني بالحقّ نبيّاً إنّهم يستضيئون بنوره وينتفعون بولايته في غيبته كانتفاع الناس بالشمس إذا سترها سحاب. يا جابر ! هذا من مكنون سرّ اللّه، ومخزون علمه، فاكتمه إلاّ عن أهله».( [51] )

«مهدي(عليه السلام) از فرزندان من است. خداوند به وسيله او مشرقها و مغربهاي زمين را فتح مي كند. مهدي كسي است كه از دوستان خود پنهان مي شود پنهان شدني طولاني كه بر اعتقاد خود در امامت او استوار نمي ماند مگر كسي كه خداوند دلش را براي ايمان آزموده است.

راوي گويد: من عرض كردم: يارسول اللّه! آيا دوستان او در زمان غيبت حضرتش از وي نفعي مي برند؟

فرمود: قسم به پروردگاري كه به حقّ مرا به پيغمبري مبعوث نمود! دوستان مهدي از پرتو نور او كسب روشنايي مي كنند و در زمان غيبت آن حضرت از ولايتش بهره مند مي گردند، همان گونه كه مردم از خورشيد بهره مي برند ولو اين كه ابر آن را پنهان كرده باشد. اي جابر ! اين امر از رازهاي پنهاني خدا است، پس آن را جز از اهلش پوشيده بدار».

رسول گرامي اسلام(عليه السلام) در يك حديث ديگر كه در باره ايمان و اعتقاد شيعيان آخر الزمان، با اميرمؤمنان(عليه السلام) سخن گفته است در حالي كه آن حضرت را مورد خطاب قرار داده و ايمان استوار اين گروه مقاوم را مورد ستايش قرار داده است، چنين مي فرمايد:

«يا علي! واعلم أنّ أعجب النّاس إيماناً وأعظمهُم يقيناً قوم يكونون في آخر الزمان لم يلحقوا النبي، وحُجب عنهم الحجّة، فآمنوا بسواد في بياض».( [52] )

«ياعلي! شگفت انگيزترين مردمان از نظر ايمان و والاترين آنان از نظر يقين، قومي هستند در آخرالزمان، كه پيامبر را درك نكرده اند و حجّت خدا از آنها پنهان گرديده و آنان به مركّب سياه روي كاغذ سفيد ايمان آورده اند».

در حديث ديگري كه در همين رابطه، در باره استقامت مؤمنين منتظر از آن حضرت نقل شده، چنين آمده است: روزي پيامبر اكرم در محضر اصحاب خود راجع به وضع شيعيان در آخر الزمان دستها را به سوي آسمان بلند نموده و فرمود:

«اللهمّ لقّني إخواني ـ مرّتين ـ

فقال من حوله من أصحابه: أما نحن إخوانك يارسول اللّه؟

فقال: لا، إنّكم أصحابي، و إخواني قومٌ في آخر الزمان، آمنوا بي ولم يروني، لقد عرّفنيهم اللّه بأسمائهم وأسماء آبائهم من قبل أن يُخرجهم من أصلاب آبائهم و أرحام اُمّهاتهم، لأَحدهم أشدُّ بقيّةً علي دينه من خرط القتاد في الليلة الظلماء، أو كالقابض علي جمر الغضا! اُولئك مصابيح الدُّجي، يُنجيهم اللّه من كلّ فتنة غبراء مظلمة!»( [53] )

«خداوندا! برادرانم را به من بنمايان. ـ و اين جمله را دوبار تكرار نمود ـ.

يكي از اصحاب گفت: مگر ما برادران شما نيستيم، اي رسول گرامي خدا!

فرمود: نه، شما ياران و اصحاب من هستيد. برادران من كساني هستند كه در آخرالزمان مي آيند و مرا نديده، به من ايمان مي آورند. خداوند آنها را پيش از آن كه از صلب پدرانشان به رحم مادرانشان درآيند، با نام خود و نام پدرانشان به من معرّفي نموده است. استقامت هريك از آنها در دين خود، از كندن خارهاي «گوَن» در شب تاريك و به دست گرفتن آتش گداخته سخت تر است. آنها مشعل هاي هدايت اند كه خداوند آنها را از فتنه هاي تيره و تار نجات مي بخشد».

در حديث ديگري آمده است كه پيامبر فرمود:

«سيأتي قوم من بعدكم، الرجل منهم له أجر خمسين منكم...

قالوا: يارسول اللّه ! نحن كنّا معك ببدر واُحد وحُنين ونزل فينا القرآن!

فقال: إنّكم لو تحمّلوا لما حُمّلوا، لم تصبروا صبرهم».( [54] )

«بعد از شما قومي خواهند آمد كه پاداش هر يك از آنها برابر پاداش پنجاه تن از شماست.

گفتند: يارسول اللّه! مگر نه اين است كه ما در حضور شما در جنگ بدر و اُحد و حُنين شركت جستيم و قرآن در ميان ما نازل شده است؟!

فرمود: اگر آنچه بر آنها روي خواهد داد، بر شما روي مي داد شما هرگز نمي توانستيد چون آنها صبر و شكيبايي را پيشه خود سازيد».

در اين روايات چنان كه ملاحظه مي شود، رسول گرامي اسلام مؤمنان منتظر را برادران خود خوانده و از صبر و شكيبايي و مقاومت آنان در برابر مشكلات ستايش نموده و رمز آن را هم سختي و دشواري دوران غيبت و ثابت ماندن بر حقّ و حقيقت معرّفي فرموده است.

امام حسين(عليه السلام) مي فرمايد:

«براي او غيبتي هست كه گروهي در آن مرتدّ مي شوند و گروهي ديگر در دين ثابت و استوار مي مانند; پس اذيّت و آزار مي بينند ـ و از راه شماتت ـ به آنها گفته مي شود: اين وعده كي هست اگر شما راست مي گوييد؟! آگاه باشيد آنها كه در زمان غيبت او بر آزار و تكذيب، صبر مي كنند مانند كساني هستند كه در حضور رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم)شمشير زده اند».( [55] )

امام زين العابدين(عليه السلام) مي فرمايد:

«غيبت وليّ خدا و دوازدهمين وصيّ پيامبر به درازا مي كشد. اهل زمان غيبت او كه قايل به امامت او و منتظر ظهور او هستند، برتر از مردمان هر زمان ديگر مي باشند، زيرا خداي تبارك و تعالي به آنها آنقدر عقل و فهم و شناخت عطا فرموده است كه غيبت امام در پيش آنها چون زمان حضور شده است. خداوند اهل آن زمان را همانند مجاهداني قرار داده كه در محضر رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) شمشير بزنند; آنها مخلصان حقيقي و شيعيان واقعي و دعوت كنندگان به دين خدا در آشكار و نهان مي باشند».( [56] )

و در حديث ديگري كه ابي خالد كابلي از آن حضرت روايت نموده آمده است كه فرمود:

من دوست مي داشتم كه در سخن گفتن آزاد بودم و با مردم سه كلمه حرف مي زدم و سپس خداوند هرگونه كه خود مصلحت مي دانست در باره من عمل مي كرد. ولي چه كنيم كه پيماني است كه با خدا بسته ايم كه صابر و شكيبا باشيم.

آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: «وَلَتَعلَمُنّ نَبَأَهُ بَعدَ حين»( [57] )، «و خبرش را پس از گذشت زماني خواهيد دانست».

و سپس اين آيه مباركه را نيز تلاوت فرمود:

(وَلَتَسمَعُنَّ مِنَ الذّينَ اُوتُوا الكتاب من قبلِكُم وَمِنَ الّذينَ أشركوا أَذيً كثيراً وَإِن تَصبروا وَتَتّقوا فَإنَّ ذلِكَ مِن عَزمِ الاُمورِ).( [58] )

«وشما حتماً از كساني كه پيش از شما كتاب آسماني بر آنها نازل شده، زخم زبان خواهيد شنيد و از آنها كه راه شرك در پيش گرفتند آزار فراوان خواهيد ديد و اگر صبر كنيد (و استقامت ورزيد) و تقوا را پيشه سازيد (البته پيروز خواهيد شد) زيرا كه صبر و تقوا سبب نيرومندي و قدرت اراده در كارهاست».

امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد:

يكي از ياران با وفاي امام صادق(عليه السلام) به نام «زراره» از آن حضرت نقل مي كند كه در حديثي فرمود:

«براي حضرت قائم(عليه السلام) پيش از آن كه قيام كند غيبتي هست.

عرض كردم: چرا؟ فرمود: مي ترسد ـ و با دست خود به شكمش اشاره كرد (يعني او را مي كشند) ـ

سپس فرمود: اي زراره! او همان كسي است كه در انتظارش بسر مي برند، و او همان كسي است كه مردم در مورد ولادت او دچار ترديد مي شوند، برخي گويند: پدرش از دنيا رفت و فرزندي نداشت; برخي گويند: او (به آسمانها) برده شد; برخي گويند: او از ديده ها پنهان شده و غايب است. و برخي گويند: چند سال پيش از وفات پدرش ديده به جهان گشود و ما به انتظارش هستيم. ولي خداوند دوست دارد كه دلهاي شيعيان را بيازمايد، در اين هنگام است ـ اي زراره ـ كه باطل گرايان دچار ترديد مي شوند».( [59] )

در همين رابطه در يك حديث ديگر آمده است:

يكبار گروهي از اصحاب امام صادق(عليه السلام) به خدمت آن حضرت شرفياب شدند و آن حضرت را ديدند كه روي زمين نشسته و در حالي كه به شدّت مي گريست، مي فرمود:

«سيّدي ! غيبتك نفت رقادي، وضيّقت عليّ مهادي، وأسرت منّي راحة فؤادي! سيّدي ! غيبتك أوصلت مصابي بفجائعِ الأبدِ! وفقد الواحدِ بعد الواحدِ يُفني الجمعَ والعددَ! فما اُحسُّ بدمعة ترقأ من عيني، وأنين يفترُ من صدري عن دوارجِ الرزايا وسوالف البلايا، إلاّ مثل لعيني عن عوايد أعظمها وأفظعها، وتراقي أشدُها وأنكرها، ونوايبُ مخلوطةٌ بغضبك، ونوازلُ مجبونةٌ بسخطكَ!!!»

«سرور من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده، خاطرم را پريشان ساخته، آرامش دلم را از من سلب نموده است.

سرور من! غيبت تو، مصيبتي جانكاه بر سراسر هستي ام فرو ريخته كه هرگز تسلّي نمي يابم، از دست دادن ياران، يكي بعد از ديگري اجتماعات را درهم مي ريزد، بلاها و سختيها، رنجها و اندوهها، آنچنان بر دلم سنگيني مي كند كه ديگر اشك ديده و فريادهاي سينه ام را احساس نمي كنم. كه هرچه بر اشك ديده و فرياد سينه ام مي نگرم، مصيبت شديدتر وجانكاه تري در نظرم مجسّم مي گردد كه از مصايب قبلي دشوارتر و شكننده تر است»!

يكي از ياران عرضه نمود: اي مولاي من! خدا ديدگانت را نگرياند، چه چيزي موجب شده كه اين چنين سيلاب اشك بر صورت مباركت جاري شده؟ چه عاملي اين چنين قلب عالم امكان را به لرزه درآورده و بر اين ماتم نشانده؟

امام صادق(عليه السلام) آهي كشيد كه قفسه هاي سينه اش باز شد و لرزه بر اندامش افتاد و فرمود:

«وَيلكم ! . . .نظرتُ في كتاب الجفرِ صبيحةَ هذا اليومِ...، وتأمّلت مولد قائمنا وغيبتهُ وإبطاءهُ وطول عمره وبلوي المؤمنين في ذلك الزمان، وتولد الشكوك في قلوبهم من طولِ غيبتهِ، وارتداد أكثرهم عن دينهم، وخلعهم ربقةَ الاسلامِ من أعناقهم الّتي قال اللّه تعالي جلّ ذكره: «وكُلّ إنسان أَلزَمناهُ طائِرَهُ في عُنُقهِ»( [60] ) يعني الولايةَ فأخذتني الرقّة واستولت علي الأحزانُ»

«واي بر شما! من امروز صبح كتاب «جفر»( [61] ) را مطالعه مي كردم، در زندگي قائم ما مي انديشيدم كه از ديده ها غائب مي شود و غيبتش به طول مي انجامد و عمرش بسيار طولاني مي شود و مؤمنان در آن زمان به سختي آزموده مي شوند و از طول غيبتش دچار شكّ و ترديد شده، بيشترشان از دين خود مرتدّ مي شوند و ريسمان اسلام را ـ كه خداي متعال مي فرمايد: «و كارنامه هر انساني را به گردن او بستيم» ـ از گردن خود مي گشايند، يعني همان رشته ولايت را از گردن خود دور مي كنند. از مطالعه وضع آنها رشته افكارم گسست و كوه غم و اندوه بر تنم فرو ريخت».( [62] )

از امام صادق(عليه السلام) پرسيدند: آيا عبادت پنهاني با امام معصوم از شما كه در تحت ستم ستمگران مخفي باشد، برتر است يا عبادت آشكار در دولت حقّ با امام ظاهر از شما؟

حضرت(عليه السلام) فرمود:

«الصدقة في السرّ واللّه أفضلُ من الصدقة في العلانية، وكذلك واللّه ! عبادتكم في السرّ مع إمامكم المستتر في دولة الباطل وحال الهُدنةِ أفضل ممّن يعبدُ اللّه عزّوجلّ في ظهور الحقّ مع الإمام الظاهر في دولة الحقّ. وليست العبادة مع الخوف في دولة الباطل، مثلَ العبادة مع الأمن في دولة الحقّ».

«به خدا سوگند ! صدقه پنهاني برتر از صدقه آشكار است. همچنين به خدا سوگند ! عبادت پنهاني با امام مخفي در حكومت ستمگران و در حال صلح، برتر و والاتر است از كسي كه به هنگام ظهور دولت حقّ در محضر امام ظاهر خداي تبارك و تعالي را پرستش كند. هرگز عبادت توأم با ترس و وحشت در دولتهاي باطل با عبادت توأم با أمن و امان در دولت حقّ قابل مقايسه نيست...».

اين حديث بسيار طولاني است. در پايان يكي از اصحاب سؤال نمود: چگونه ممكن است ما كه در زير ستم دولت باطل زندگي مي كنيم، از كساني كه در دولت مقتدر حضرت مهدي(عليه السلام) زندگي خواهند كرد، برتر باشيم؟! فرمود:

«إنّكم سبقتموهم إلي الدخول في دين اللّه عزّوجلّ، وإلي الصلاة والصوم والحجّ وإلي كلّ فقه وخير، وإلي عبادة اللّه جلّ وعزّ سرّاً من عدوّكم مع إمامكم المستتر مطيعين له، صابرين معه، منتظرين لدولة الحقّ، خائفين علي إمامكم وأنفسكم من الملوك الظلمة، تنظرون إلي حقّ إمامكم، وحقوقكم في أيدي الظلمةِ، قد منعوكم ذلك واضطّروكم إلي حرث الدنيا وطلب المعاشَ مع الصبر علي دينكم وطاعة إمامكم والخوف من عدوّكم، فبذلك ضاعف اللّه عزّوجلّ لكم الأعمال، فهنيئاً لكم.

قلت: جُعلتُ فداك ! فماتري إذاً أن نكون من أصحاب القائم ويظهر الحقّ، و نحنُ اليوم في إمامتك وطاعتك أفضلُ أعمالاً من أصحاب دولة الحقّ والعدل؟

فقال(عليه السلام): سبحان اللّه ! أما تحبّون أن يظهر اللّه تبارك و تعالي الحقّ والعدل في البلاد، ويجمع اللّه الكلمة، ويؤلف اللّه بين قلوب مختلفة، ولايعصون اللّه عزّوجلّ في أرضه، وتقام حدوده في خلقه، ويردّ اللّه الحقّ إلي أهله، فيظهر حتّي لايستخفي بشيء من الحقّ مخافة أحد من الخلق؟

أما واللّه يا عمّار! لايموت منكم ميّت علي الحال الّتي أنتم عليها إلاّ كان أفضل عند اللّه من كثير من شهداء بدر واُحد فأبشروا».( [63] )

«شما در حالي اقدام به ايمان، نماز، روزه، حجّ و هر خير و فقه و عبادت خداي تبارك و تعالي نموده ايد كه از دشمن در ترس و هراس هستيد، وامام شما مخفي هست و شما از او فرمان مي بريد و در كنار او صبر مي كنيد و ظهور دولت حقّ را انتظار مي كشيد و بر خود و امامتان از پادشاهان ستمگر نگران هستيد، مي بينيد كه حقّ امامتان و حقّ خودتان در زير پاي ستمگران لگدمال شده، و شما را از حقوق خود محروم ساخته اند، و شما را ناگزير كرده اند كه با ترس و نگراني بر جان و دين خود، به دنبال متاع دنيا و كسب معاش برويد و زير ستم آنها از امام خود فرمان مي بريد و از دشمنتان در امان نيستيد. از اين رهگذر، خداوند پاداش اعمال شما را چند برابر نموده است. گوارا باد بر شما.

يكي از اصحاب گفت: اكنون كه ما در عهد امامت تو برتر از اصحاب قائم هستيم، پس چرا ظهور حقّ و عدالت را طلب كنيم؟!

فرمود: سبحان اللّه! مگر نمي خواهيد كه خداي تبارك و تعالي حقّ و حقيقت و عدالت را در شهرها ظاهر سازد و همگان را بر يك كلمه گرد آورد و دلهاي پراكنده و پريشان را الفت عطا كند كه ديگر در روي زمين، خدا را معصيت نكنند؟!

به خدا سوگند ! هركدام از شما در اين حال كه هستيد، اگر از دنيا برويد در نزد حضرت پروردگار از بيشتر شهداي بدر و اُحد برتر و پر ارج تر خواهيد بود. بشارت باد بر شما».

امام صادق(عليه السلام) در لوح مادرش حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) يك حديث طولاني مشاهده نمود كه خداي تبارك و تعالي حال مؤمنان را در عهد غيبت حضرت ولي عصر(عليه السلام)وصف نموده است كه فرازي را از آن در اينجا مي آوريم:

«سيذلُّ أوليائي في غيبتهِ، ويتهادونَ برؤوسهم كما تُتهادي رؤوس التركِ والدّيلمِ، فيُقتلونَ ويُحرقُونَ ويكونونَ خائفين مرعوبينَ وجلينَ، تُصبغُ الأرض بدمائهم، ويفشو الويلُ والرنينُ في نسائهم، أولئك أوليائي حقّاً، بهم أدفع كلّ فتنة عمياء حندس، وبهم أكشفُ الزلازلَ وأدفعُ الآصارَ والأغلالَ، «أُولئِكَ عَليهِم صَلَواتٌ مِن رَبّهِم وَرَحمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ المُهتَدوُن»( [64] )».( [65] )

«. . . دوستان من در زمان غيبتش خوار و زبون مي شوند; سرهاي آنها چون سرهاي ترك و ديلم هديه فرستاده مي شود، آنها كشته مي شوند، سوزانيده مي شوند و تا زنده هستند با ترس و وحشت و اضطراب زندگي مي كنند. زمين از خون آنها گلگون مي شود. ناله و فرياد در ميان زنهاي آنها آشكار مي شود، آنها دوستان واقعي من هستند.

من به وسيله آنها امواج فتنه هاي تيره و تار را كه چون تيرگي شب در افق زندگي ظاهر مي شود، دفع مي كنم. و به وسيله آنها اضطرابات را رفع مي كنم و سختيها و گرفتاريها را كشف مي كنم.

(بر آنهاست صلوات و رحمت از پروردگارشان، و آنها هستند هدايت يافتگان)».

محمّد بن ابراهيم نعماني در كتاب «غيبت» خود در حديثي از ابراهيم بن هلال روايت كرده است كه گفت:

«به حضرت ابي الحسن موسي بن جعفر(عليهما السلام) عرض كردم: پدرم در انتظار اين امر (دولت حقّ) از دنيا رفت، و من نيز به سنّي رسيده ام كه مي بيني (آيا) بميرم و در اين باره چيزي به من خبر ندهي؟

حضرت(عليه السلام) فرمود: اي ابا اسحاق! تو نيز شتاب مي كني؟

عرض كردم: آري به خدا سوگند ! شتابزده هستم، و چرا شتاب نكنم در حالي كه مي بيني سنّم به كجا رسيده است؟

فرمود: به خدا سوگند اي ابا اسحاق! اين امر واقع نمي شود مگر اين كه از هم ديگر جدا شويد و پاك و پاكيزه شويد و از شما باقي نماند مگر تعداد بسيار كمي...».( [66] )

و در يك حديث ديگر آمده است كه در همين رابطه به يونس بن عبدالرحمان فرمود:

«طوبي لشيعتنا المتمسّكين بحبّنا في غيبة قائمنا، الثابتين علي موالاتنا، والبراءة من أعدائنا، أُولئك منّا ونحن منهم، قد رضوا بنا أئمّةً ورضينا بهم شيعةً، وطوبي لهم، هم واللّه معنا في درجتنا يوم القيامة».

«خوشا به حال شيعيان ما، كه در دوران غيبت قائم ما به دوستي ما چنگ مي زنند و در ولايت ما ثابت و استوار مي مانند و از دشمنان ما برائت و بيزاري مي جويند. آنان از ما هستند و ما نيز از آنها هستيم. آنها ما را به امامت پذيرفته اند و ما هم آنها را به عنوان «شيعه» پسنديده ايم. و خوشا به حال آنها. به خدا سوگند ! آنها در روز قيامت با ما و در رديف ما هستند».( [67] )

امام حسن عسكري(عليه السلام) مي فرمايد:

امام حسن عسكري(عليه السلام) در نامه اي كه به افتخار ابوالحسن، علي بن حسين بابويه (پدر شيخ صدوق)(رحمهما الله) نگاشته، چنين مرقوم فرموده اند:

«بسم اللّه الرحمن الرحيم، الحمد للّه ربّ العالمين، والعاقبة للموحّدين، والنار للملحدين، ولاعدوان إلاّ علي الظالمين، ولا إله إلاّ اللّه أحسن الخالقين، والصلاة علي خير خلقه محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم) وعترته الطاهرين.

امّا بعد: اي دوست كهن سال و آگاه و مورد اعتماد من ! اي ابوالحسن، علي بن حسين بابويه قمّي! كه خداوند تو را در مورد آنچه موجب رضاي اوست موفّق بدارد و از اولاد تو فرزنداني صالح و شايسته قرار دهد، تو را سفارش مي كنم به تقواي الهي و اقامه نماز و پرداختن زكات، زيرا نماز بدون زكات پذيرفته نمي شود.

و سفارش مي كنم تو را به عفو و گذشت، و فرو بردن خشم و غضب و به جا آوردن صله ارحام، و ياري رساندن به برادران ديني در حال فراخ و تنگدستي، و بردباري در وقت جهالت، و تفقّه در دين، و ثبات قدم در كارها، و مواظبت داشتن بر قرآن، و حسن خُلق، و امر به معروف و نهي از منكر . . .

پس به سفارشم عمل كن و همه شيعيانم را به آن وادار نما تا به آن عمل كنند.

و بر تو باد به صبر و شكيبايي و «انتظار فرج»، كه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم)فرموده است: «برترين اعمال امّت من انتظار فرج است»، ـ و اين را بدان ـ كه شيعيان ما پيوسته در غم و اندوه بسر خواهند برد تا زماني كه فرزندم ـ مهدي(عليه السلام) ـ كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم)بشارت ظهور او را داده است، ظهور نمايد، زيرا او ـ كه درود خدا بر او باد ـ فرموده است: سراسر روي زمين را پر از عدل و داد مي كند همان گونه كه پر از ظلم و ستم شده است.

پس اي دوست كهن سال و مورد اعتماد من ! صبر را پيشه كن و همه شيعيان مرا نيز به شكيبايي و بردباري وادار نما كه تمام زمين از آن خداست، آن را به هركس كه بخواهد مي بخشايد و سرانجام، از آن پرهيزكاران خواهد بود، و سلام و رحمت و بركات خداوند بر تو و شيعيان ما باد. و حسبنا اللّه و نعم الوكيل، نعم المولي و نعم النصير».( [68] )

آنچه از اين نامه مبارك استفاده مي شود اين است كه، چون لازمه ظهور، مهيّا شدن گروه بسياري از شير مردان پارسا و كار آزموده براي ياري دادن و نصرت حضرت مهدي(عليه السلام)است، پس ملّت شيعه بايد بيش از هر چيز و پيش از هر كار به فراهم ساختن اين جنگاوران پاك و دلاور همّت گمارد، و براي تربيت و پرورش آنان در آينده تاريخ تلاش و كوشش نمايد.

پس شكيبايي، خود نوعي نبرد و مبارزه است كه در كمين گاه صبر و انتظار انجام مي شود، و گرچه به صورت ظاهر در جبهه جنگ به پيش نمي رود; امّا چون از پيش روي دشمن جلوگيري مي كند تلاش مثبت و مفيد را دربردارد، و آن اين كه شخص منتظر در كمين گاه صبر و سنگر مقاومت و استقامت هم خود و هم دين خود را حفظ مي كند و هم از اين پناهگاه به دشمن يورش مي برد و او را وادار به عقب نشيني مي نمايد و اين خود، درنگ لازمي است تا قدرت لازم براي آينده فراهم آيد و زمان مساعد فرا رسد.

به سبب همين اهميّت و حسّاسيّت است كه امام حسن عسكري(عليه السلام) در نامه خود به پدر شيخ صدوق(رحمه الله) از صبر و انتظار سخن مي گويد و به او توصيه مي نمايد تا سفارش وي را به شيعيانش برساند، و آنان را براي بسيج نيروهاي شيعي در نبرد سرنوشت ساز روز ظهور مبارك مهدي(عليه السلام) آماده و مهيّا سازد.

حضرت ولي عصر(عليه السلام) مي فرمايد:

«اگر چه ما در سرزمين دور دستي كه از جايگاه ستمگران دور است، سكنا گزيده ايم. زيرا خداوند مصلحت ما و شيعيان مؤمن ما را در اين ديده است كه تا حكومت دنيا در دست تبهكاران است در اين نقطه دور دست مسكن گزينيم ـ ولي از اخبار و حالات شما آگاهيم و هرگز چيزي از اخبار شما بر ما پوشيده نمي ماند، و مي دانيم كه چه سختيها و گرفتاريها به شما رسيده است.

از آن وقت كه بسياري از شماها به كارهايي دست زدند كه پيشينيان صالح شما از آن به دور بودند و پيماني را كه خداوند از آنها گرفته بود پشت سر انداختند، گويي كه از آن بي خبر بودند، اما ما شما را رها نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم و گرنه سختيها و پريشانيها به شما روي مي آورد و دشمنان، شما را از ريشه و بن بر مي كندند».( [69] )

آري! انتظار عامل مقاومت و پايداري است و طرفداران حقّ و عدالت و اسلام خواهان را در برابر تمام فشارها، ظلم و ستم ها، ناهمواريها و مشكلات روزگار مقاوم و پايدار نگه مي دارد، و پيوسته بر فروغ چراغ اميدواري منتظران و ثبات قدم و استواري آنها مي افزايد، و آنان را در انجام وظايف ديني و تكاليف مذهبي تهييج و تحريك مي نمايد، و به ضمير باطنشان شور و شوق و نشاط مي بخشد.

اين انتظار است كه در مبارزه حقّ و باطل، صفوف طرفداران حقّ را فشرده تر مي كند و به آنها اميد و حركت مي دهد، و آنان را به نصرت خدا و فتح و پيروزي در آينده نويد مي دهد، و گوش و جانشان را به آواي بلند و نويد بخش قرآن آشنا مي سازد كه: «فَانتَظِرُوا إنّي مَعَكُم مِنَ المُنتَظِرينَ( [70] ); پس به انتظار باشيد كه من نيز همراه با شما از منتظران هستم».

اين انتظار است كه تمام نظامهاي سلطه گر را واپس مي زند، و همه رژيم هاي انحرافي را مطرود مي سازد، و با ظلم و فساد و انحراف به مبارزه بر مي خيزد، و منتظران را به حركت و جنبش و خيزش وامي دارد، و از آنان مرداني مبارز، مقاوم و ضدّ سلطه مي سازد، و آنان را همچون سدّي آهنين در برابر جنايتكاران، سلطه جويان و قدرت طلبان ثابت و استوار نگه مي دارد.

اين انتظار است كه منتظران راستين ظهور را به سلاح عفّت، تقوا، پاكي و پاكيزگي مسلّح مي سازد كه تحت هيچ شرايطي زير بار ظلم نمي روند، و در برابر هيچ ستمكاري سر تعظيم و تسليم فرود نمي آورند، و با قامتي بلند و افراشته در انتظار مي مانند تا نداي روحبخش وحدت را از فراز خانه كعبه بشنوند و آن را لبّيك گويند.

اين است فلسفه بزرگ اجتماعي انتظار فرج، و اين است يكي از اسرار مهمّ غيبت حضرت صاحب الأمر ـ عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف ـ و به همين دليل است كه پاداش منتظران ظهور مانند پاداش مجاهدان راه حقّ، و بلكه همانند پاداش شهداي بدر و اُحد مي باشد.

بنابراين، آيا چنين انتظاري عامل حركت و جنبش و عامل مقاومت و پايداري است يا اين كه عامل سقوط و ركود؟

آيا انسان را متعهّد و مسئول، محكم و مستحكم، با اراده و نفوذناپذير بار مي آورد يا او را سست و زبون و بي اراده مي سازد؟

حال اگر ديگران آن را به گونه اي ديگر تفسير مي كنند و آن را عامل انحطاط و سقوط مي دانند، براي اين است كه مردمان را بفريبند و به اهداف شوم خود نايل شوند كه هرگز در اين امر توفيق نخواهند يافت.



[10] - تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 31 ، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، قم.

[11] - مختصر بصائر الدرجات، ص 188 ـ 189.

[12] - الزام الناصب، ج 1، ص 67.

[13] - كمال الدين، باب 24، ح 11، با ترجمه فارسي، ج 1، ص 384. و عربي، ج 1، باب 24، ص 268، ح 12.

[14] - بحار الانوار، ج 52، ص 318، ح 18، باب 27.

[15] - منتخب الاثر، ص 490، ح 1.

[16] - بحار الانوار، ج 51، ص 68، ح 10 و اثبات الهداة، ج 3، ص 459، ح 97.

[17] - كمال الدين، باب 31، ص 324، ح 8 و با ترجمه فارسي ج 1، ص 440.

[18] - الجامع الصغير، ج 1، ص 135، حرف الثاء، ح 3415.

[19] - سوره بقره، آيه 2 و 3.

[20] - ينابيع المودّه، ج 3، ص 101، و در چاپ ديگر، ص 443.

[21] - بحار الانوار، ج 51، ص 68، ح 10، منتخب الاثر، ص 262، بشارة الاسلام، ص 23 ; الزام الناصب، ج 1، ص 265 و اثبات الهداة، ج 3، ص 459، ح 97.

[22] - بحار الانوار، ج 52، ص 123، ح 7.

[23] - غيبت شيخ طوسي، ص 204، و اعلام الوري، ص 425.

[24] - نهج البلاغه، ص 305، ح 102، و صبحي صالح، ص 149، ح 103.

[25] - كمال الدين صدوق، باب 31، حديث 8، و بحار الانوار، ج 51، ص 134، ح 1.

[26] - سوره آل عمران، آيه 200.

[27] - منتخب الاثر، ص 515، ح 8، به نقل از ينابيع المودّه.

[28] - كافي، ج 2، ص 22، ح 10، و منتخب الاثر، ص 498 ـ 499، ح 15.

[29] - غيبت نعماني، ص 200، باب 11، ح 16، منتخب الاثر، ص 497، ح 9، و بحار الانوار، ج 52، ص 140، ح 50.

[30] - بحار الانوار، ج 52، ص 122، ح 1 و منتخب الاثر، ص 498، ح 10.

[31] - كافي، ج 1، ص 370، ح 6، والزام الناصب، ح 1، ص 261.

[32] - منتخب الاثر، ص 218، ح 1، كفاية الاثر، ص 264، بشارة الاسلام، ص 157، غيبت شيخ طوسي، ص 104 و غيبت نعماني، ص 154، ح 11.

[33] - بحار الانوار، ج 52، ص 113، ح 24، غيبت شيخ طوسي، ص 204.

[34] - سوره توبه، آيه 16.

[35] - سوره عنكبوت، آيه 1 و 2. (الف، لام، ميم، آيا مردم چنين پنداشته اند كه تنها با گفتن اين كه ما ايمان آورده ايم رها مي شوند و مورد فتنه و آزمايش قرار نمي گيرند؟).

[36] - غيبت نعماني، ص 202، باب 12، ح 2، ارشاد مفيد، ص 329، كافي، ج 1، ص 370، ح 4، منتخب الاثر، ص 315، و بحار الانوار، ج 52، ص 115.

[37] - بحار الانوار، ج 51، ص 157 و بشارة الاسلام، ص 164.

[38] - كمال الدين صدوق، ج 2، ص 379، باب 37، ح 1.

[39] - بشارة الاسلام، ص 168، منتخب الاثر، ص 228، ح 5، و كمال الدين، ج 2، ص 385، باب 38، ح 1.

[40] - بحار الانوار، ج 53، ص 177، توقيع هشتم، به نقل از احتجاج طبرسي.

[41] - بحار الانوار، ج 53، ص 176، توقيع هفتم، و احتجاج طبرسي، ج 2، ص 323.

[42] - بحار الانوار، ج 53، ص 177، توقيع هشتم.

[43] - الامام الثاني عشر، ص 40 ـ 41 به نقل از شيخ عبدالوهاب شعراني در «لواقح الانوار في طبقات الاخبار»، ج 2، ص 139 ; نجم الثاقب، ص 662.

[44] - همان مدرك.

[45] - انتظار بذر انقلاب، ص 97 .

[46] - بحار الانوار، ج 52، ص 122، ح 5.

[47] - وسائل الشيعة، ج 11، ص 77 ، ح 6.

[48] - محجّة البيضاء، ج 1، ص 32.

[49] - سوره انفال، آيه 60.

[50] - كافي، ج 8، ص 381، ح 576.

[51] - ينابيع المودّه، ج 3، ص 238، باب 71، ح 11.

[52] - بحار الانوار، ج 52، ص 125، ح 12.

[53] - همان، ص 124، ح 8.

[54] - بحار الانوار، ج 52، ص 130، ح 26.

[55] - همان، ج 51، ص 133، ح 4 و كمال الدين صدوق، ج 1، ص 317 ، ح 3.

[56] - بحار الانوار، ج 52، ص 122 ، ح 4 و منتخب الاثر، ص 244 ، باب 24، ح 1.

[57] - سوره ص، آيه 88.

[58] - سوره آل عمران، آيه 186.

[59] - غيبت نعماني، ص 166، ح 6، باب 10، منتخب الاثر، ص 501، ط 3، فصل 10، باب 3، ح 1. و كافي ج 1، ص 337 ح 5.

[60] - سوره اسراء، آيه 13.

[61] - جفر، كتابي است شامل علم منايا و بلايا و مرگ و ميرها، آنچه در جهان اتّفاق افتاده و آنچه در آينده روي خواهد داد. در اين كتاب منعكس گرديده است. خداوند اين كتاب را به رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) وائمه معصومين(عليهم السلام) عطا فرموده كه هم اكنون در دست مبارك حضرت وليّ عصر(عليه السلام) مي باشد. جهت آگاهي بيشتر در اين زمينه به اين منابع مراجعه شود: اصول كافي، ج 1، ص 239 و ينابيع الموده، ج 3، ص 52، 56، 67 والزام الناصب، ص 7 ـ 9 و 72.

[62] - بحار الانوار، ج 51، ص 219، غيبت شيخ طوسي، ص 105 بشارة الاسلام، ص 145، منتخب الاثر، ص 259 و منابع ديگر.

[63] - كافي، ج 1، ص 334، ح 2، و منتخب الاثر، ص 496، ح 8، فصل 10، باب 2.

[64] - سوره بقره، آيه 157.

[65] - عيون الاخبار، ج 1، ص 35، معاني الاخبار، ص 373، بشارة الاسلام، ص 13 و منتخب الاثر، ص 135، فصل 1، باب 8.

[66] - غيبة نعماني، ص 208، باب 12، ح 14.

[67] - بحار الانوار، ج 51، ص 151، ح 6، منتخب الاثر، ص 219، ح 3، كفاية الاثر، ص 265، كشف الغمة، ج 3، ص 314، اعلام الوري، ص 407، و در چاپ ديگر، ص 433 و الزام الناصب، ص 68.

[68] - منتخب الاثر، ص 232 ـ 235، فصل 2، باب 21.

[69] - احتجاج طبرسي، ج 2، ص 322 ، بحار الانوار، ج 53، ص 175، و الزام الناصب، ج 1، ص 465 .

[70] - سوره اعراف، آيه 71، و سوره يونس، آيه 103.